|
درباره وبلاگ  به وبلاگ من خوش آمدید گر که تو یار من شوی یار کسی نمی شوم * گر تو کنار من روی راه کسی نمی روم maryam آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
محتویات عشق بلا تکلیفم که بخونم برا ارشد یا نه این ترم ترمه آخرمه موندم چکار کنم از رشته امم خوشم نمی آد ولی باید برم سر کار توش موندم وقت اضافه واسه فکر کدنم ندارم احساس می کنم به آخرش رسیدم کاش حداقل رشته ام را دوس داشتم هرکی هم از راه می رسه داغ دل آدم را تازه می کنه می گه : برا ارشد نمی خونی حالا به این چی بگی !!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : ناتانالی
چقدر نجابت در نگاهش ریخته بود وقتی دزدانه تمام قد تو را می پایید تو را می خواست یا نه!!!!!!!!!!!!! نمیدانم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولی پاکی از نگاهش هویدا بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! دلش با کی و کجا بود با خودش!!!!!!!!!!!!! اما نگاهش هرز دنبال تو بود !!!!! تیزی نگاهش ضربان قلبت را میشمرد !!! وتو دستپاچه زیر دست نگاهش تند نفس می کشیدی و بلاتکلیف از این که باور کنی دلش را یا نگاهش را!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! دلش !!!!!!!!!!!!! یا نگاهش!!!!!!!!!!!!! جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : ناتانالی
وقتی خورشید باورهایم طلوع کند آرزو هایم سر بازمی کند من از تو می گویم چشم انتظار غروب و تو از من نمیگویی و تو از دیگری میگویی تسلیم آرزوی تو و.... خوشحالی که آرزویت خوشحالیه اوست و من غمگین غمگینِِِِِ غمگین کنار آرزو هایم
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 23:38 :: نويسنده : ناتانالی
سوزنم شعاع خورشید و نخم رشته بارون از حریر صبح روشن می دوزم پیرهن الوون واسه تو بچه شیطون لالالا لالالا پیشونیت آینه روشن دوتاچشمات،دوتاشمعدون مث مهتاب توی ایوون دیگه چشماتو بخوابون لالالا لالالا
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : ناتانالی
خدایا خسته ام از من خدا دلخسته ام ازمن مرا نو ساز و نو بنویس که راه گم کرده است این من غریبی راست می پرسید: چه ها گم کرده است این من فغان اشک در چشمم مرا گم کرده است این من مرا نو ساز و نو بنویس قرار اشک در چشمم تو را می خوانم از اعماق خدایا مرگ من بنویس خدایا لطف کن بر من مرگ این مرا بنویس سه شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 23:42 :: نويسنده : ناتانالی
بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار چند و چند ازپی کام دل دیوانه زدم گر از این منزل ویران به سوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم نذر کردم که هم از راه به میخانه روم تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک به در صومعه با بربط و پیمانه روم آشنایان غم عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز سجده شکر کنم وز سوی شکرانه رومَ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : ناتانالی
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام ،کردم مبتلا خود را نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم در گل به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را چنان از طرح وضع ناپسند خود،گریزانم که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : ناتانالی
وقتی آدم دانه را آموخت ..... عاشق شد.......... به زمین آمد ........ و مرد..........
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : ناتانالی
منم همان گیر افتاده در بزم سیاه ثانیه ها همان پر ریخته عاشق همان فیلسوف بی مخ منم آفت زده زمان منم منم دلگیر آشفته همان ثانیه شمار معکوس تا مرگ خدایا !!!!!!!!!!!!!! شنواترینم!!!!!!!!!!!!!!!! به فریادم برس!!!!!!!!!! پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 14:33 :: نويسنده : ناتانالی
  |
تبادل
لینک هوشمند
